|
|
|
مریم و خانواده به همراه بقیهی فامیل مهمان دخترخالهجان بودند . دخترخالهجان یک ماهی میشد عروس شده بود وحالا همهی خانــــواده را به خانهاش دعوت کرده بود . میـــوهها در بشقابها تعارف میشد ، استکانهای ...«ادامه»
|
|
|
|
|
|
|
نگار آرام در صندلی جا گرفت . کمی خود را جابهجا کرد و مطمئن شد که راحت نشسته است . به ساعت نگاه انداخت : 10:00 . آرام دستش را گذاشت روی شکمش و در افکارش فرو رفت تا لحظات انتظار بگذرد . این دومین سونوگرافی جنیناش بود ، جملات ...«ادامه»
|
|
|
|
|
|
|
از در زدنش معلوم بود كه امروز اين بچه يك جور ديگري شده، وقتي وارد شد با نيم نگاهي سرد گفت :
- سلام مامان .
- سلام گلم ، خسته نباشي ، چه خبر ؟
- متشكرم شما هم خسته نباشين .
عجيب بود او مثل روزهاي قبل به محض ورود نگفت : آخ جون غذا ! مردم از گشنگي ! در حاليكه سعي ميكرد ...«ادامه»
|
|
|
|
جلوي عمو كه لخت نشدم! |
1387/08/30 |
|
|
|
وقتي دخترم كوچك بود، برايش توضيح داده بودم كه درست نيست براي عوض كردن لباس، جلوي ديگران لخت شود.
روزي، عموي بچهها مهمان ، بود ? او از دخترم خواست لباسهاي تازهاش را بپوشد تا او را در لباس نو ببيند. دخترم، با سرعت به اتاق ديگر رفت ، و لباس در دست ، اما برهنه ، به اتاق برگشت. ...«ادامه»
|
|
|
|
|
|
|
نويسنده:
یک مادر همسر عزيزم
من بعضي وقتها كه از دست كسي يا چيزي عصباني ميشوم، عصبانيتم را براحتي به تو نشان ميدهم. اين به اين معني نيست كه حتماً از تو عصباني هستم بلكه به اين معني است كه تو نزديكترين فرد در زندگي من هستي كه ميتوانم با او راحت باشم . تو در اين جور موقعها خود من هستي ، نه ...«ادامه»
|
|
|
|
|